شهر من

ساخت وبلاگ

و پیییییش به سوی کنسرت شادمهر عزیز ♥️

دوستان عزیزم اگه دیگه برنگشتم حلالم کنین ، زلزله شد کنسرت عقب افتاد .باز زلزله نیاد صلوات شهر من...

ما را در سایت شهر من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kameliya22 بازدید : 29 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 11:51

سلام دوستای گل مجازی خوبین همگی؟منکه عالی ام ، سفر کوتاه داشتم ولی خیلی متفاوتدفعه سوم بود میرفتم ترکیه و دفعه اول که به شهر وان میرفتم . زمان کمتری داشتم ولی عالی عالیشادمهر عشقه عشق...چقدر لذت بردم از کنسرتشیعنی چی میشد همین فضا رو تو ایران خودمون جشن میگرفتیم!!فکر کن با چهار تا آقای جذاب و جنتلمن بری ،بعد خودت مرخصی نداشته باشی و مجبور بشی چهار روز بیشتر نمونی و تنها برگردی و اون چهار تا نامردا ده روز بمونن شهر من...ادامه مطلب
ما را در سایت شهر من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kameliya22 بازدید : 27 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 11:51

می دانم روزی میرسد ،

که خاطرات روزهای سخت را مرور خواهیم کرد ، نفسی عمیق خواهیم کشید ،

و آرام زمزمه خواهیم کرد : " تمام شد ..."

دیوارهای سرد و سخت و تاریک را تا هر کجا هم که بچینیم ،

باز آسمان آبی پیداست ...

شهر من...
ما را در سایت شهر من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kameliya22 بازدید : 26 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 11:51

سال جدید با تاخیر مبارک به همه مخصوصا دوستای گل مجازیمایشالا که امسال بالاخرههههههه سال خوبی برای همه باشه و اتفاقای قشنگی بیفته برای کل ایرانسفر داشتم طبق همیشه از مشهد شروع کردیم و بعدم خراسان جنوبی برای اولین بار رفتیم و بعد کرمان و برگشتیم یزد و بعد تهران و کرج و باز یزدخیلییییی خستم خیلیو در تدارک سفر دوباره و هیجان انگیزو بعد از اونم که اوایل تابستون و اسباب کشیامروز توی این لحظه دارم میبینم خواسته هایی که یه زمانی برام آرزو بود الان چه راحت داره یکی یکی اتفاق میفتهشکر خدا جونم... شهر من...ادامه مطلب
ما را در سایت شهر من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kameliya22 بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1402 ساعت: 17:51

شاید برگی افتاده بر زمینمسهم من از شادی مردملبخندیست که با صدای خش خش خرد شدنمبر لبان کودکی نقش می بنددو شایدبرگی سرگردانمدر تلاطم دریایی که پایانشرسیدن به خورشیدستو یا شایددر قاب عکس خانه اییادگار عشقی هستمکه در هیاهوی زمانه ای بی رحمبه فراموشی سپرده شدههر کجا باشمبر زمین ، دریا و یا دیوارو هر طور که باشمزرد ، سبز ، سرخرگبرگ های ذهنم هنوز زنده اندو من این زندگی را وامدار  ِ " نوازش نگاه های توام " شهر من...ادامه مطلب
ما را در سایت شهر من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kameliya22 بازدید : 52 تاريخ : چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت: 20:34

نمیدونم الان باید چطوری بگم و بنویسمفقط برات آرزوی موفقیت میکنمچند سال رو کنار هم بودیم و خب روزای خوب و خوشی هم کنار هم داشتیم ، کلی جشن گرفتیم مسافرتها رفتیم و خیلی چیزای دیگهولی خب نشد که تا آخر این راه همسفر باشیمالان به این باور قطعی رسیدم که من آدم زندگی متاهلی نبودم و نیستم ، تو خودتم خوب اینو میدونستی و باااااز هم پافشاریقصه ما ساااالهاااا ورد زبون همه بود و فکر میکردن چه خبرهتموم شد سخت ولی شدیک سال بیشتر گذشته ازشو امروز تماس گرفتی و حلالیت طلبیدی و خداحافظیالبته کسی که باید حلالیت بطلبه منم نه تو ، خیلی اذیتت کردم و خیلی باهام راه اومدی ، ولی امروز نمیدونم چرا وقتی خداحافظی کردی بغضم گرفت ، بغضت گرفتصدام زدی بغضم گرفت بغضت گرفتوقتی گفتم موفق باشی ، بغضم گرفت بغضت گرفتولی جدای از همه اتفاقات ، الان برام عین یه دوست خوبی که هنوزم نگرانمی و برات مهمه که حالم خوب باشهو حالا که دور و دورتر شدی منم نگرانتم و به خدا میسپارمتخدایا میبینی ؟یه روزی میگفتی نمیتونی یه لحظه ازم دور باشی و حالا فرسنگها دور شدی و رفتیولی خوشحالم برات ، و از ته دلم میخوام که حداقل اونجا آرامش و خوشبختی واقعی رو بدست بیاریغربت سخته ولی زندگی جریان دارهپ .ن : یکی یکی دارن میرن ، امروز رامین ، چند صباح دیگه داداش گلم و یه روزی هم خودم شهر من...ادامه مطلب
ما را در سایت شهر من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kameliya22 بازدید : 51 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 13:51

شاید برگی افتاده بر زمینمسهم من از شادی مردملبخندیست که با صدای خش خش خرد شدنمبر لبان کودکی نقش می بنددو شایدبرگی سرگردانمدر تلاطم دریایی که پایانشرسیدن به خورشیدستو یا شایددر قاب عکس خانه اییادگار عشقی هستمکه در هیاهوی زمانه ای بی رحمبه فراموشی سپرده شدههر کجا باشمبر زمین ، دریا و یا دیوارو هر طور که باشمزرد ، سبز ، سرخرگبرگ های ذهنم هنوز زنده اندو من این زندگی را وامدار  ِ " نوازش نگاه های توام " شهر من...ادامه مطلب
ما را در سایت شهر من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kameliya22 بازدید : 30 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 13:51

شاید برگی افتاده بر زمینمسهم من از شادی مردملبخندیست که با صدای خش خش خرد شدنمبر لبان کودکی نقش می بنددو شایدبرگی سرگردانمدر تلاطم دریایی که پایانشرسیدن به خورشیدستو یا شایددر قاب عکس خانه اییادگار عشقی هستمکه در هیاهوی زمانه ای بی رحمبه فراموشی سپرده شدههر کجا باشمبر زمین ، دریا و یا دیوارو هر طور که باشمزرد ، سبز ، سرخرگبرگ های ذهنم هنوز زنده اندو من این زندگی را وامدار  ِ " نوازش نگاه های توام " شهر من...ادامه مطلب
ما را در سایت شهر من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kameliya22 بازدید : 56 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 13:51

خب خداروشکر امسالم برف دیدیم

خدایا خسیس نباش دیگه بازم میخوایم 

خاطره ها رو چجوری باید از ذهن پاک کرد؟؟؟؟

جاش باید یه خاطره جدید ساخت یعنی؟؟؟

شهر من...
ما را در سایت شهر من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kameliya22 بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 9 تير 1401 ساعت: 0:15

یه زمانی بود که عاشق عید بودیم و کلی ذوق و شوق داشتیمالان دیگه اونطوری نیسفقط میدوییم انگار ماه اسفند همه کارها میفته رو دور تندمگه قراره کجا برسیمقراره چه اتفاق عجیبی بیفته؟ عیده مثل برق میاد و زودم میره و تمام ...حالا خودمون رو بکشیم براش؟والالحظه هات رو دریاب ،عمرته که راحت داره میره .از ثانیه به ثانیه روزای ماه اسفندت لذت ببر ، قدم بزن، خوش باش توی لحظه،انقدر حرص خوردنا و بدو بدو کردنا واسه چیه؟پ .ن : خودمو الان دوس دارم تغییراتی که دادم و میخوام بدم دوس دارم،حالمو خوب میکنه ، خودمو عشقه خخخخرز جانم خوشحالم پیامت رو دیدم و امیدوارم دیگه باشی و بنویسی .دوست عزیز قدیمی شهر من...ادامه مطلب
ما را در سایت شهر من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kameliya22 بازدید : 83 تاريخ : پنجشنبه 9 تير 1401 ساعت: 0:15